جوان! چه واژه ی قریب و غریبی
سرشار از ناکامی. شار ناکامی از سرش می گذرد. شام بی کاری در دلش میترکد. کاش بی کامی در مغزش میخ می شود. کاشتنش در خاک رس زمین گیرش میکند. اینجا پیری زود رس است. اگر دیرتر بیاید غیر عادی می شود.
جیم، نون، جان، وان، جوان.
اگر جوان جان نداشته باشد یا نون نخورد یا هیچوقت جیم نشود فقط یک وان میماند. وانی که بالاخره پر می شود. بالاخره لبریز می شود. آنوقت مجبورند زود در چاهک را بردارند و خالی اش کنند از هرچه که میفهمیده. یا شیر را ببندند و بگذارند آب تویش بماند و بگندد و لجن شود.
سرشار از ناکامی. شار ناکامی از سرش می گذرد. شام بی کاری در دلش میترکد. کاش بی کامی در مغزش میخ می شود. کاشتنش در خاک رس زمین گیرش میکند. اینجا پیری زود رس است. اگر دیرتر بیاید غیر عادی می شود.
جیم، نون، جان، وان، جوان.
اگر جوان جان نداشته باشد یا نون نخورد یا هیچوقت جیم نشود فقط یک وان میماند. وانی که بالاخره پر می شود. بالاخره لبریز می شود. آنوقت مجبورند زود در چاهک را بردارند و خالی اش کنند از هرچه که میفهمیده. یا شیر را ببندند و بگذارند آب تویش بماند و بگندد و لجن شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم