۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

چولگی


دلم می خواهد سردم باشد ، بروم بچپم زیر پتو، با سیگارم. پلک هایم سنگینی کنند، بالش را هم پرت کنم به منتها الیه دور دست...
دلم  می خواهد همان جا بخوابم ، خواب ببینم که بیدار شدنی در کار نیست ،
صدای گنجشک نیاید ، صدای ساعت نیاید ،
دلم می خواهد سرد باشد ، مثل قدیم ها...
یخ زده بهتر است باشند  حدقه ی چشم هایم ، تا خشک شده

۵ نظر:

  1. هیچ وقت هیچ چیز متعادل نمیشه مگر با تغییر در بینش . . .

    پاسخحذف
  2. میگه:بفرما!
    -:...
    سیگارش رو عمودی گرفته،میگه:خالی نیستش!
    -:...
    عصبی منو نگاه میکنه،نیم غلاف،بی حوصله دردسر!
    دوربین،کولی رو یه وری کردم مثل خرچنگ میرم کنارش،بی کلام،پاسش رو میگیرم و پن، شیش تا بلبلی، ته دیگ رو با حسرت میدم جلوی چشمای گرد شدش!
    میگه:ماااااشالله!نفست حقه!
    -:...
    حبسی رو ول میکنم بالا! چمباتمه میزنم! لای درهمی کوله گمم.
    میگه:چه عجب!فکر کردم ابد دادی حکمو! شرمنده کم بود.
    -:...
    پیداش کردم، بد یه راه مالیدن و لب گرفتن ،امادست!
    میگه:جوووون!
    -:...
    خیره نگاش میکنم،میزارم اروم وسط لباش،چشماش برق میزنه و
    میگه:علفه!لامصب!چه گنده بوش!بردی که هوش و!
    -:...
    سه تا کام،میره حبس که پاس بده،دیگه نگاش نمیکنم،حتی نمیشنوم دیگه چی میگه،مه و سرمای گس اول صبح و اتیش حلب
    ،یه شخصی بعد بیداری،تکرار یه پایداری همیشگی، کار داده دستم دوباره،گم گرما سرما،جوونه خیالم رو تو دل جنگل میکارم و...
    دست سر شونه بهم میگه:... .
    -:... .
    م.م،1.0.1

    پاسخحذف

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم