۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه

او خواهد دويد

لبخند زد و نوشت:
”همه ى تان غريبيد
و من دگر بر همه ى شما قاضيانِ از بيخ و بن نقيض، بى اعتمادم 
شيرين سخنى و شيرين كارى هايتان، ارزانى

من خواهم دويد 
و نگاهم به برجاى ماندگان نخواهد سريد“
زير جُلى خنديد و گفت : ”حتا به شما دوست عزيز“

و اين توطئه ى خاموش يك زن است
درست مثل يكى از هزاران زنى كه عمرى را به تفكر رميدن گذرانيدند،
و سرانجامِ سرابشان دير و زود داشت اما سوخت و سوز، نه
لبخند زد و روى نوشته اش خط كشيد
اشك ريخت و از سر نوشت:
”خواهم رميد تا مرز سقط و سقوط“
فرسوده شد از هر روز نوشتن، و از هر روز خط زدن
پير زنى شد و نوشته هايى را كه از بَر بود،
همه را به آتش كشيد
خاكستر كرد ... 
(فراموش نه)؛

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

مرد يعنى محق، زن يعنى (...)

زن هاى پِىْ خسته و تكرارى و حقير، خيانت ديده و رميده از مردهاى پيوسته كمر جنبان خستگى ناپذير ، تنها مى شوند. با يكى يك دانه بچه روى دست هايشان. با يك كوله بار كتاب و دفتر و مداد رنگى و ديكته و مشق آدينه. شايد زن ها اين را بى رحمى ، و مرد ها همين را طبيعت بنامند. همانچه كه براى القايش به  ذهن بچه هاى اكنون روى دست مانده، و اندى سال بعد زير دست، به سادگى، با افاضه ى تركيب اضافىِ ”بى رحمى طبيعت“ ، سر و تهش هم خواهد آمد.
 پ.ن. 
افسانه ى حيات دو روزی نبود بيش
آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت 
(كليم كاشانى)
پ.ن.*
بر زنان خسته كننده كوچيدن بايد
برون از برِ مردان خستگى ناپذير
اين كمر شكستگان چه مى دانند
زان كمر جنبانگان فعيل 
(نيلفر)