۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

نون بازی

شنبه شب از بیکاری دور هم نشسته بودیم و البته من ایستاده بودم و بلند بلند فکر می کردیم که چیکار کنیم چیکار نکنیم کجا بریم که حوصلمون سر نره بحث بام و درکه و دربند و اینا بود که صد البته خیلی تکراری شده اند و من از خودم فکر پرت کردم که بریم پارک آب و آتش و بابام پیشنهاد کرد که از اونور هم دیگه تا خونه نیایم و بریم اوین شب بمونیم . بعد خودش دوباره پیشنهاد از خودش ول داد که البته میشه اوین هم نریم به شرطه ها و شروطه ها ؛ که آب بازی نکنیم و در عوض پنجاه تا نون بربری بگیریم و خرما لایش جاسازی کنیم، ببریم آنجا به همدیگه پرت کنیم و خوش بگذرانیم کما اینکه خداوند مستقیمن در قرآن فرموده که آب بازی حرام و نان بازی مکروه است پس باز من ایده ول دادم که مشعل ببریم و یکدیگر رو به آتش بکشیم که هم خیلی خوش میگذرد هم همین دیگه خوش میگذرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم