۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

به آناهیتا

اینجا هست تهران.
سر و صدا هم که مال من و دوستان
با مسافرکش های تجریش، دور میدان
که یک صدا داد میزنیم: آزادی.
و بنزین چه گران!
آزاد به عشق اسم آزادی اش لیتری هفتصد تومان
توی تاکسی که جا نمیشویم این همه جوان
از اینجا تا آزادی پیاده هم که دور است بی گمان
می ماند یک مورد: آن هم اتوبوس شرکت واحد
آن هایی که شانس نیاوردند به جای آزادی می روند در بند
یا شاید هم اوین درکه، حساب کتاب نداره که
اولش: بوق ، جیغ ، سوت
آخرش: تیر ، شلیک ، سرکوب
اینجا تهران بود.

۳ نظر:

  1. یه چیزی..
    ربطش به آناهیتا چی بووود؟؟؟؟:))))

    ولی به نظر من از لحاظ اساس شعر،خیلی خوب بود
    آفـــــرین :>)

    پاسخحذف
  2. اندر احوالات ریاست جمهوری انتخابیه در پیش !
    روزنامه ابتکار نیز در سرمقاله امروز خود نوشته است:
    «مسابقه فوتبالی را تصور کنید که پیش از آغاز بازی، یک تیم قدرتمند و پولدار با مهره‌های ورزیده وارد بازی می‌شود. بازیکنان این تیم سعی می‌کنند، همراه تیم داوری وارد زمین شوند. قبل از آغاز بازی با رئیس ورزشگاه، رئیس سازمان لیگ، هیأت رئیسه فدراسیون فوتبال دست می‌دهند و روبوسی می‌کنند، در گوششان چیزی می‌گویند و می‌خندند. گویی می‌خواهند خود را تیم وزارت ورزش نشان دهند. در طول بازی به داور نزدیک می‌شوند.‌ گاه دستی به پشتش می‌زنند و با هر سوتی که داور می‌زند، از او تشکر می‌کنند. پس از پایان بازی نیز دست در گردن داوران خنده کنان از بازی خارج می‌شوند. برای تماشاگران دست تکان می‌دهند. حتی هواداران حریف».

    م.م،1.0.1

    پاسخحذف

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم