۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

نخونید که خودمم نفهمیدم چرا نوشتم

و ما هر موقع رفتیم دیدیم شیشه ی ماشینمونو شکستن، بد به دلمون راه ندادیم. چه بسا مواردی که کُلن میدونستیم همین که برسیم با شیشه خورده مواجه می شویم. چرا که هماره مردمان دلسوزی یافت می گردند که هر سی ثانیه یک بار زنگ را میفشارند تا ما را مطلع کنند شیشه شکسته و ما هی تشکر مینماییم
یا مثل حالتی که مسافرت بودیم و ملاحظه نمودیم شیشه ی عقب دارای سولاخی عظیم شده است و صندوق عقب خالیست، فقط دمپاییمان جا مانده بود که برداشتیم و در ها را از سر نو قلف نمودیم و بازگشتیم و یادمان رفت بگوییم چه شده بوده.
و کما وقتی که زنگمان را زدند که: عمو...این ماشین دم در مال شماس؟ با اجازه داریم ضبطشو می بریم. و ما فقط لبخند ملیح و در انتها قهقهه از خودمان ول نمودیم که: چه باحال. شیر مادرت حلال که می گویی، و شیر مادر آن یکی بسی حلال تر که شیشه را نشکاند تا ما متحمل هزینه ی تعویض نشویم و چه انسان های با ملاحظه ای هنوز هم در این کره ( میتوانید بخوانید کـُــرّه ) ی خاکی یافت می شوند و آفرین بر جوانمردیشان و حاشا به غیرتمان اگر ضبط جدید نخریم و چنین جوانمردانی را از نون خوردن بیندازیم
و چه کاریست الکی علاف نمودن خودمان و برادران زحمت کش 110 که سرشان با آنجایشان بازی می کند که : الآن باید صورت جلسه بنویسند یا کروکی بکشند. و ما نگاهی بس گیرا به ایشان می اندازیم که: برو عمو ، ما که زنگ نزدیم و آن همسایه ی گرامی هم که زنگ زده، حاضر است رضایت نامه ی محضری بدهد که قبول دارد گه خوری کرده که زنگ زده است. ما نیز راضی به زحمت نبودیم و اینها. اصلن فامیلمون بوده داداش، دلمون خواسته ضبطمونو بهش قرض بدیم. هر چی هس از تو که بهتره که.
و ما نمیدانیم چرا حرفمان را بسی کِش می دهیم و نمی دانیم چه مناسبتی داشت از ضبط و سرقت سخن پراکندن در چنین موقعیت بی ربطی و همین ها دیگر. حالا دقت کنید واضح است که ما هی الکی کشش میدهیم و خودمان نمیدانیم چرا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم