۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

بازیبازیبابازندگی همبازی

چه حال خوشی است وقتی گولم می زنم و باور می کنم مرا.
آنگاه که شیشه ی ودکا و سهراب و خودکار به نوبت دستم را می گیرند و بازی ام می دهند. من دلباخته ی این بازی ام. آنقدر می بازی ام تا ببازم یا ببازند. نهایت منم که می بازم ، اما باز هم راضی ام به بازی ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم