خدایا! همانا تو از همان مسافت دهان مارا گاییدی. یادمان باشد روزی دهانی از تو سرویس کنیم که از بابت هزینه ی حق السرویس تا آن ته کونت بسوزد.
بار الها! یادمان می آید کودک که بودیم سر نماز جماعت مدرسه ، قنوت که می گرفتیم چونان انگشتانمان را قلف می کردیم که مبادا الطاف الهی ات از لای انگشتانمان در رود. و کلی غم می خوردیم که لابد چون دستانمان کوچک است، زیاد به ما الطاف نمی دهی. همانا ما بس خر بودیم نمی فهمیدیم، و توی دیوس مارا نگاه می کردی و کرکر می خندیدی. دلت شاد می شد و خوب می دانستی بعدن که بزرگ شویم یک لگد توی کونمان می زنی می گویی برو بابا کونکش. و لیک ما این ها را نمی دانستیم. حالا امروز ما بیست ساله شده ایم و دلمان خواسته همینطوری یکهو واسه ی یه امروز یک خدا تو هوا پیدا کنیم و به او بگوییم که: خدایا! خیلی از توی حرامزاده دلگیریم که ریدی با این آفرینشت ان آقا/خانوم.
پانویس : این مال اون هفته ایست که ناگهان بیست ساله شدیم و دنیا توی سرمان خراب شد.
بار الها! یادمان می آید کودک که بودیم سر نماز جماعت مدرسه ، قنوت که می گرفتیم چونان انگشتانمان را قلف می کردیم که مبادا الطاف الهی ات از لای انگشتانمان در رود. و کلی غم می خوردیم که لابد چون دستانمان کوچک است، زیاد به ما الطاف نمی دهی. همانا ما بس خر بودیم نمی فهمیدیم، و توی دیوس مارا نگاه می کردی و کرکر می خندیدی. دلت شاد می شد و خوب می دانستی بعدن که بزرگ شویم یک لگد توی کونمان می زنی می گویی برو بابا کونکش. و لیک ما این ها را نمی دانستیم. حالا امروز ما بیست ساله شده ایم و دلمان خواسته همینطوری یکهو واسه ی یه امروز یک خدا تو هوا پیدا کنیم و به او بگوییم که: خدایا! خیلی از توی حرامزاده دلگیریم که ریدی با این آفرینشت ان آقا/خانوم.
پانویس : این مال اون هفته ایست که ناگهان بیست ساله شدیم و دنیا توی سرمان خراب شد.
اخه خجالت داره وتقعا. خدا مرگت بده یاوه گو. اشغال حروم زاده. خدا مرگت بده تف به این ذوقی که ادعاشو داری. دیوس تویی بی ناموس شیطان پرست .
پاسخحذف:)
حذفچرا تا جان در بدن دارید فکر می کنید که حتمن باید خدایی ، شیطانی ، چیزی ابداع کنید و برده ش باشید؟
((در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!))
حذفاز (فریدریش ویلهلم نیچهه
به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche)
... و
فراز و فرود
رمۀ وحی کلمات که از غبار ستاره بر آبشخور پیامبران می آیند فرود.
بردگی ذات و ذاتِ بردگی نه اَز (آن) ، زِ(آنِ) ما!
شتر ایم!
زانو زده به انتظار،
که صبر بار
هستی یار ،
سوخت درون و
روشن دار.
آر...
که صحرا بی تاب و
ناله مجنون، چاووشی شبتاب و
شبان بر اب.
عار
که به هیچستان اندر
همه ناگریز از ناگزیر داوریِ سر
شیران تنهایِ بی بر
غار
طلائین اژدهاک جبرِ تاریخ
بریده گردن شیران ، هر یک از بیخ
بروی فلس ها نشان چنگ و دندان
تو از بر خوان نقشه های شیران پس از آن
چنین گفت زرتشت -(نیچه)- به بند تنبان!
...
وسر انجام کودک
نه به پاکی به فراموشی
که او فراموش کار بزرگ ای اَست
با همه کودک ایی
م.م،1.0.1
حاشیه:( بعضی ناشناس ها از شناسوندن واهمه مندن و بعضی شناسها از ناشناسوندن.
آخه،چرا؟! )
انتر
پاسخحذف((قطاری سوی "خـــــــــدا" میرفت،
پاسخحذفهمه مردم سوار شدند....
به بهشت که رسیدن همه پیاده شدن...
و فراموش کردن که مقصد "خـــــــــــدا"بود نه بهشت...))
م.م،1.0.1