۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

هویة لحیم شده



ته يك پاركِ بى محل، انتهاى كوچه ى بن بست، لب اتوبان، هيچ كس نمى نشيند، تنها نشسته شان دختريست در منتها اليه راست لب جدول به سمت درون پارك ، پشت به كوچه، بقيه فقط رد مى شوند و رد مى شوند
آنجا پر از كاج هاى بلند و پيرى است كه انگار با بهار و بهار بخواهان هيچ كارى نداشته و ندارند.
نه چندان وسط، نزديك به ضلع شمال شرقى اش يك كپه ى بلند از درختچه هاى سبز، سر هم آوار شده اند . ميانشان يكى از درختچه ها گل سفيد هم دارد. و پرندگانى بسيار ريز در هوا پر مى كشند و گاه شايد به هم مى خورند ، ريز تر از مگس حتى...
هويتِ نشسته، چندان واضح نيست. شايد دخترى فرارى باشد، از لب جدول نشستن و سيگار به سيگار روشن كردنش اگر قضاوت كنيم. ترير پوزه بلند دلربايى آن اطراف مى پلكد، دختر به بازى و نوازشش مى گيرد كه صاحبش صدا مى زند ؛ يعنى برگرد. دختر فيلتر سيگارش را با دو انگشت مى چلاند كه خاموش شود و راه مى افتد به سوى صاحب سگ. مى گويد: "جسارت نباشه، ولى مى خواستم بگم بيشتر مواظب سگتون باشيد، چون سگ منو همينجورى دزديدند…" بعد كه دارد توضيح مى دهد چجورى اش را، معلوم نيست چرا گريه اش مى گيرد. بعد مى رود يك جاى ديگر جدول، خيلى دورتر مى نشيند يكى ديگر روشن مى كند. انگار صداى هدفونش زياد است و چيزى نمى شنود اما مشخص است كه مدام متلك باران مى شود.
بعد، پارك، مى شود صندلى عقب ماشين؛ دخترک مردی شده، تكيه داده به شانه ى مادر بزرگش، مى گويد: ”سگ نگهدارى مى خواد، بدبختى داره، هر روز بايد بشاشونيش، كه چى آخه؟
مادربزرگ مى گويد كه: ”بزرگ شدى ننه، ديگه حوصله ى اين چيزا رو ندارى
مردک مى گويد: ”عزيز به بزرگ شدن و حوصله و اين چيزا نيس، سگ مثِ زن مى مونه، اونى رو كه دوس دارى از دست بدى، ديگه هيچ كى به دلت نمى چسبه…“
بعد نِگاىِ خودش مى كند ، پارك و پرواز كنندگان را مى بيند، فاجعه اى انگار ديده باشد، ته سيگار را مى چلاند و آرام زير لب به حرص چیزی می گوید.

۴ نظر:

  1. ایده جالب ایی رو برای چرخش دیدگاه داشت ای!
    استفاده از لغت ((هویت)) به جای ضمیر کلاسیک هرچند جسارت پردازش شخصیت رو نشون می ده به روش برخی نویسندگان اگزیتاسیالیسم یا می نی مال ایست ها!
    در عین حال نوعی بی تفاوتی یا نامیدی جنسیتی خالق اثر رو تداعی میکنه که نشونه های بارزتر رو میشه توی ((دخترک مردی شده)) و ((مردک میگوید:...)) کاملاً دید.
    و حتی توی خشم و نفرت جملات پایانی
    نسبت به پسرک شوت!
    که حال (هویت) رو درک نمیکنه و بی توجه اخطار دلسوزانۀ واقعی (هویت) احتمالاً سرگرم لاف و قُپی های سن و سال اِش ،فارغ از تریر زیبا به کاره خودادامه می ده!
    ولی سوال اصلی رو ترکیب این پُست با پاسخ پُستِ(اُوچ...)
    -((حمل بر بی ادبی نباشه ، مزاحی بود از برای دردمندی بنده که به جهت تأنیث ازون بزرگاشو ندارم ، خواستم از نماد قدرت در ابعاد کوچیک رو نمایی کرده باشم))-
    میسازه!
    که با پی رنگ ذهنی که از بانوی باران و کویر روی خاطر نقش بسته، کنتراسی رو به چشم میکشه!
    شاید نوعی دهن کجی عمدی جنسیتی،
    به حماقتهای ذاتی دارندگان نماد قدرت
    با هنرمندی تمام؟!
    و سوال دقیقاً،
    آ گاه؟
    یا ،
    ناآ گاه؟

    م.م،1.0.1

    حاشیه:((تغییر عکس نمایه جذاب !
    بابا خجالتی،
    چیزی اون زیر کشف کردی؟!
    سرت و بالا کن بالا کن بالا...))

    حاشیۀ حاشیه:(( اگه به کسی بَر ن می خوره!؟
    روز به روز می بال ایی و زیب ا تر می شی.))

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با توجه به اينكه هر تيپ از هر جنسيت مى تونه ديدگاهى داشته باشه، شايد يك راه اين باشه كه ديالوگ مردك رو اهانت قصدى به جنس زن محسوب نكنيم.
      فارغ از ديدگاه فمنيستى يا جنسيتى
      آدم از هر ورى بخواد نگا كنه، چه نگاه مردانه به زن و چه نگاه از سوى زن به مرد، چه دیدِ آدم نسبت به حيوون ، هر كدوم مى تونند نقش همدم رو بازى كنند و اين بستگى به شخص داره كه علاقمند به گذران زندگى با كدوم يكى باشه.
      راستش اينه كه موقع نوشتن اين جمله ((سگ مثِ زن مى مونه)) سعى داشتم جبهه گيرى نداشته باشم. بنابراین فکر میکنم بی تفاوتی واژه ای مناسب تر باشه نسبت به نا امیدی. ولى هر برداشتى از اين ديالوگ بشه جالب خواهد بود، و جالب تر می شد اگر از عهده ام می اومد نقش مؤلف رو بی رنگ تر از آب در بیارم
      حاشیه اینکه: خیلی هم ممنون
      و تشکر ویژه بابت اینکه می خونید و اهمیت میدید

      حذف
    2. ر.ک
      چرخ اِش زاویه دید و فضاسازایی ابتدایی هماهنگ ایی لازم رو تداعی لازم رو اِلقاء ن می کن اَن!
      نوع ایی سردرگم ایی در پی رنگ،
      که به جای انحناء یافتن به سوی ضدایده- فراری بودن دخترک - بیشتر حالت درونی از تنهایی و غم رو به عنوان نشانه های ایده اصلی،
      بر ذهن نقش می زنه!
      به عبارت بهتر،از دید کَس ایی که با کار و سبک غالب نوشتنِ نویسنده آشنا و مانوس باشه کشش و جاذبه متن نه در سطح اِشتیاق به اِکتشاف بلکه به صورت انتظار تائید حدس اولیه تنزل پیدا می کُن اِ !
      جدا از عدم رعایت توازن آماری جملات برای تشکیل اصول و اسکلت اصلی، برشهای متنی تصویر دارای حس زیبایی شناسی عام نیست
      و به روش وحشیانۀ ماقبل عصرِ شاه وزوزک! و تیرکمون سنگی! با استفاده از کلمه (بَعد) تصویر سکانس پارک به سکانس ماشین متصل میشود.
      استفاده از جملات مورد اشاره که بُعد جِنسیَت ایی ذات ایی زیباایی! به فضای متن القا کرده، هرچند به عنوان دیالوگ قابل پذیرش است اما در ترکیب با دیگر جملات خبرایی در بعد فضا سازایی به-
      - نوع ایی زائدۀ تبدیل می شواَند که تصویر غاایی را علی رغم زیباایی هر کدام از قسمت های: فضاسازایی ، دیالوگ (کشمکش) و حتی ایده غالب-ضد ایده ،
      مخدوش کرده و به نوعی یادآور ضرب المثل شیرین فارسی می شود:
      ((تجزیه اش خوبه!
      ولی
      مرده شوره ترکیبش رو ببرن!))

      م.م،1.0.1

      حاشیه:((
      ((امیدوارم اگر در سخن آن من تلخی می بین اید ایم تلخی را بر من ب بخشید و از من خرده نَ گیراید ،
      اگر در آن حقیقتی نهفته
      می بین اید!))
      بهشتی))

      حاشیه حاشیه:((کاملاً آگاه و هوشیار.
      جالب شد!
      جزء ((میکروها)) حساب میکنم روت!
      آخه، یک در میلیون هم به زور مثل تو،
      پیدا میشه.))

      حذف
    3. ر.ک.(family reunion) بخش پاسخ

      م.م،1.0.1

      حذف

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم