شوق دانستن راه های مخفی و سوراخ سنبه های آن
خانه ی درندشت که هر کس می توانست فکر کند
فقط خودش بلدشان است ، یک عالمه گربه ی خانه زاد که جد اندر جد گوشه ی حیاط زندگی کرده و بچه کرده بودند و دست آخر می مردند
اما نسلشان همچنان ادامه داشت، درخت انجیر خیلی مغروری که هیچ وقت کرک و پرش نمی
ریخت، و کارگاه خراطی پر از ابزار و اسباب بازی و کلاً هر چیز کوچک و بزرگ چوبی،
یک طرف بود،
اجبار خواب بعد از ظهر یک طرف دیگر.
و ترس اینکه یک چیزی را نا خواسته
دست کاری کنی و مورد شماتت قرار بگیری هم همان طرف دیگر.
بچه های
بزرگتر آنقدر با آب و تاب ترس این مورد آخر را توضیح می دادند که تقریباً هیچ موقع
بی گدار به آب نمی زدم. هنوز هم همین اخلاق را دارد که کسی نباید بی اجازه به
وسایلش دست بزند. حتی حالا که دیگر به جای آن کارگاه پر مشغله، پاتوقش آشپزخانه ی
آپارتمان نقلی ایست که هفته ای، ماهی، سالی یک بار زنگش را می زنند و او بدون
اینکه حرفی بزند از توی آیفون تصویری رنگی اش نگاهی می اندازد و دکمه را می زند.
دلم آنقدر تنگش بود که وقتی بغلش کردم و دانه
دانه ته ریش های زبرش توی گوش و صورتم فرو رفت، فراموشم شد که همیشه از بوسه های
سلام و خداحافظی اش فرار می کردم.
43 ساله ی خیلی پیری است، اگر شب های زندگی اش
را حساب نکنیم. مخصوصاً وقتی انگشتم را می گیرد و دست در موهایم می کشد و حرفی نمی
زند از اینکه چرا بی اجازه قبل از شام دست
در سالاد بردم؛ وقتی که چشم های چروکیده ی
خونی رنگش را خیره می شوم، و کار کردن خیلی عادی اش در آشپزخانه وقتی آن همه آدم
روز عید آمده اند دیدنشان، درست و دقیق انگار همه آمده اند به یک فامیلی ریونیون
فرمالیته ؛ همه ی همّ و غمش این است که معشوقه ی قدیمی اش را به موقع دارو بخوراند
و دستشویی ببرد، دارد بی صدا داد می زند که 43 ساله ی خیلی پیری است...
s[
پاسخحذفS[
s[شوق دانستن راه های مخفی و سوراخ سنبه های آن خانه ی درندشت که هر کس می توانست فکر کند فقط خودش بلدشان است ،]e
s[یک عالمه گربه ی خانه زاد که جد اندر جد گوشه ی حیاط زندگی کرده و بچه کرده بودند و دست آخر می مردند اما نسلشان همچنان ادامه داشت،]e
s[درخت انجیر خیلی مغروری که هیچ وقت کرک و پرش نمی ریخت((،))]
s[و کارگاه خراطی پر از ابزار و اسباب بازی و کلاً هر چیز کوچک و بزرگ چوبی،]e
s[یک طرف بود،]e
s[اجبار خواب بعد از ظهر یک طرف دیگر]e((.))->(و!)
s[و ترس اینکه یک چیزی را نا خواسته دست کاری کنی و مورد شماتت قرار بگیری هم همان طرف دیگر.]e
s[بچه های بزرگتر آنقدر با آب و تاب ترس این مورد آخر را توضیح می دادند که تقریباً هیچ موقع بی گدار به آب نمی زدم.]e
s[هنوز هم همین اخلاق را دارد که کسی نباید بی اجازه به وسایلش دست بزند.]e
]E
S chg[حتی حالا که دیگر به جای آن کارگاه پر مشغله، پاتوقش آشپزخانه ی آپارتمان نقلی ایست که هفته ای، ماهی، سالی یک بار زنگش را می زنند و او بدون اینکه حرفی بزند از توی آیفون تصویری رنگی اش نگاهی می اندازد و دکمه را می زند.]E chg
S[
s[دلم آنقدر تنگش بود که وقتی بغلش کردم و دانه دانه ته ریش های زبرش توی گوش و صورتم فرو رفت،]e
s[فراموشم شد که همیشه از بوسه های سلام و خداحافظی اش فرار می کردم.]e
]E
S[
s[
43 ساله ی خیلی پیری است، اگر شب های زندگی اش را حساب نکنیم.]e
s chg[مخصوصاً وقتی انگشتم را می گیرد و دست در موهایم می کشد و حرفی نمی زند از اینکه چرا بی اجازه قبل از شام دست در سالاد بردم؛]e chg
s[وقتی که چشم های چروکیده ی خونی رنگش را خیره می شوم،]e
s[ و کار کردن خیلی عادی اش در آشپزخانه(را!؟) وقتی آن همه آدم روز عید آمده اند دیدنشان،]e
s chg[ درست و دقیق انگار همه آمده اند به یک فامیلی ریونیون فرمالیته ((؛))]e chg
s[همه ی همّ و غمش این است که معشوقه ی قدیمی اش را به موقع دارو بخوراند و دستشویی ببرد،]e
s[دارد بی صدا داد می زند که 43 ساله ی خیلی پیری است...]e
]E
م.م،1.0.1
وقتی به یه کار می نی مال نگاه می کن ایی ، بار عاطفی تشدید شده جملات
پاسخحذف-مثل یه لنز تله که سراب رو تصویر کنه-
باعث می شه که به سادگی محتوای احساسی الزامی متن،
چارچوب و ساختار شکل گیری تصویر رو در هاله ای از ابهام قرار بده،
هرچند این تکنیک مورد توجه اهالی هنرهای فلسفی مدرن و پست مدرن قرار گرفته ولی دقت به دو لبه بودن تکنیک مذکور در راستای پی رنگ و فضاسازی و هم زمان تقابل ایده -عشق- با فضای نوستالژیک قسمت اول که به نوعی در قسمت دوم به زیبایی رنگ و بوی پوسیدگی ، کدورت و غم زدگی رو به خود می گیره همراه با تناسب اماری جملاتی که تعمداً به سوی بیشترین تاکید اماری جملات بر فضای احساسی حاکم باعث شده که علی رغم خلاصه شدن ایده غالب در 3 جملۀ انتهایی ایده ماننده نقطه ایی سفید درون قابی تمام مبهم و پوسیده با عوض کردن دیدگاه این تمایل را به همراه دارد که باره دیگر نیز و اینبار از دیدگاه ایدۀ غالب متن مجدداً چالش پذیری خود را حفظ کند.
م.م،1.0.1
حاشیه:((سَجاوَنداییییییییییی!))
حاشیه حاشیه:(( بعضی جملات شاید جای کار بیشترایی حتی بعد از نوشته شدن داشته باشن!
دختر کویر و باران این طور فکر نمیکنی؟))
بله قطعاً درست می فرمایین، کوتاهی از بنده ست
حذف