۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

چه گلدون قشـــــنـــــــگـــــی

چه رنگ و لعابی! چه گلی! به به ! چه چه! گلش یکی در میان پره های سفید و قرمز دارد. گلش به زور جوهر روان نویس لبخند میزند. دو نقطه چشم دارد. کفش دوزکی با دون دون های سیاه شبیه ته ریش مثل سیریش روی پره هایش چسبیده. گلش هفت -  هشت یا شایدم هفتاد - هشتاد میلیون پره دارد. پاپیون سبز دارد خفه اش می کند. از درون گلدان کلی علف سبز هرز و خس و خاشاک قهوه ای سوخته بیرون آمده. روی گلدان برچسب تصنعی سفید I love you دارد. یا شایدم برچسب وطن دوستت دارم باشد . کسی چه می داند! گل و گلدانش کلا به اندازه ی یک شصت دست اند. شصتی رو به پایین. وسط گلش زرد است. همانجایی که دو نقطه چشم و یک لبخند زوری با روان نویس کشیده اند. آن وری اش کنی انگار یک کله ی کچل و دو چشم اند، نه دو چشم و یک لبخند. ته گلدان کر و کثیف است. آن وری که شد کلی خس و خاشاک از تویش ریخت زمین. همه ی شان مردند. پوشال هم تویش بود. آن ها را باد برد آن ور آب. گلدان سبک شد. بی ابهت شد. لغزنده شد. دیگر روی زمین بند نمی شود. گل هفت پر تویش سنگینی می کند. همش لق میخورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم