۱۳۹۴ مرداد ۸, پنجشنبه

رفت و مى رود

رفت و رفت و در محفل هر انسان و غير انسانى، آنى نشست

و نيك نگريست آنها را 

كه در خيالات بيمارگونه ى خود فرو رفته اند

اما مجادله هيچ نكرد

وعده هيچ نداد

بارى بيزارى خود رابه ديوانگى هاى خطرناك پرده نپوشيد

چون ماده گربه اى لوند كه عتاب بر او رفته باشد در ازدحام 

و در خفا با صداى آهسته چشمانش رخشان شد

اما به همان آهستگى، و بى هيچ سلاح يك تنه انقلاب كرد

به قيمت يك سلامتى ناقابل

افسار تملك از دست آنان كه بدان چنگ ميزدند كشيد، 

و خود آن را با صلابت گرفت

خود هزار گروهك انقلابى بود

كه مى بايد از پا در مى آمد با هر گلوله ى خشونت و قضاوت

اما رفت و رفت و همچنان ميرود تا برسد



براى آناهيتا


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم