۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

برگه ها


آدما برگ برگ تموم می شن
بعضی مثل درخت
بعضی مثل یه کتاب خوب
بعضی مثل جزوه ی حجیم شب امتحان، که خوانده نخوانده شب آخرشان است
بعضی مثل دفترچه یادداشت
بعضی مثل برگه های تقلب که یواشکی می بیننشون ، رد و بدلشون می کنن و بعدم گم و گورشون می کنن
بعضی مثل یه مجله ی زرد کم/ پُر تیراژ
بعضی مثل یه دفتر چرک نویس 40 برگ برتر(؟)
بعضی مثل یه جعبه دستمال کاغذی 200 برگ
بعضی مثل همشهری همیشه تو همه دکه ها زیادن اما وقتی لازمشون داری ، هرجا سراغشونو بگیری تموم شدن
بعضی مثل دست نوشته های قدیمی که یه شب بارونی برای آخرین بار خونده می شن و برگ برگ توی شومینه گُر می گیرن
بعضی مثل یه برگ A4 سفید که می شه همه جاشون نقطه بازی کرد
ولی بعضی مثل یه دفتر شعر جیبی، با اینکه خیلی وقته تموم شدن اما همیشه تو یه جیبی، کیفی، کشوی قفل داری، جایی ، می مونن و یادشون تو ذهنت برگ برگت میکنه...
بالاخره همه برگ برگ می شن

۴ نظر:

  1. با خوندن وبلاگت بیشتر یاد نوشته های وبلاگ خودم میوفتم!

    پاسخحذف
  2. میگه:((عاشقتم،یعنی چی؟))
    ...
    میگه:((یعنی،عااااااشقتم.))
    م.م،1.0.1

    پاسخحذف
  3. ((این روزها
    اگه کسی گفت : “ عاشقتم”
    نپرس : "عاشقتم یعنی چی؟"
    که بشنوی : "یعنی عـــــــــــــــــااااااشقتم!!!"

    بپرس : "تا ساعت چند ؟‬"
    بپرس : "تا چند تا اسکناس؟!"
    چون همهٔ رابطه‌ها،
    با جملهٔ " تو با بقیه فرق داری " ،
    شروع میشه!
    و به جمله " تو هم مثل بقیه ای " ،
    ختم میشه!
    این روزها ، اگر کسی میگه که ؛ "برات می میرم" ،
    "دروغ" میگه!!!
    "حقیقت" و ،
    کسی میگه که برای تو "زندگی" می کنه.
    و هیچوقت به یک(عاشقتم!) دل‌ خوش نکن، این روزها ، زیادند؛
    آدم‌هایی‌ که دستِ رد به سینه "هیچکس"، نمی‌زنند
    این روزها ،
    انسان ،
    از همان طرفی که تکیه کرده،
    به زمین می خورد!
    مراقب تکیه گاهتان باشید.
    ((دوستت دارم))
    تکه کلام بعضی هاست!
    بی جهت به آن تکیه ندهید.
    این روزها ، نوشته هایم را میخوانی و ...
    میگویی چه زیبا !
    راستی... ؟!
    مگر دردهای ادمی هم زیبایی دارد ؟!!
    بـه انـتـهـای بـودنــم رسیــــــده ام…
    امـا !
    اشـکــــ نـمـی ریــــزم…
    پـنـهـان شـده ام،
    پـشـت لـبـخـنـــدی کــه درد میــــکـنـد
    بــه صورتــم دســت نــزن !
    می ترســم،
    بیــفتد نــقاب خندانــی کــه بــر چــهره دارم !
    و بــعد،
    سیــل اشکهایــم تــو را هم بــا خــود ببــرد ،
    و بــاز مــن بمانــم و...
    تنهایــــــی!
    نه اینکه زانو زده باشم …
    نــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!
    فقط تنهایی سنگین است.


    اين روزها ، سردرد بعد از گریه رو دوست دارم.
    باد که می وزد...
    من هوس می کنم، به همه بگویم :"خداحافظ"
    همراهش بروم ...
    انـدوه که از حــد بگــذرد ،جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مـزمـن!
    این روزها ،برای یکبار هم که شده بیا دست به خلاف بزنیم…
    من ، اندوه تو را میدزدم...
    تو ، تنهایی من را... .))
    ((دلتنگی های آدمی را ،
    باد ترانه ای می خواند
    رویاهایش را ،
    آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
    و هر دانه ی برفی ،
    به اشکی ناریخته می ماند
    سکوت ،
    سرشار از سخنان ناگفته است،
    از حرکات ناکرده،
    اعتراف به عشق های نهان،
    و شگفتی های بر زبان نیامده،
    در این سکوت ،
    حقیقت ما نهفته است
    حقیقت تو
    و من!))

    م.م،1.0.1
    حاشیه:(کُلاژ متنی نَ دیدای؟! D; حالا دیدای. گَند زداَم نه؟ ولی حس اَم همینه،چی کار اِش کُنم؟!)

    پاسخحذف

دیدگاهتون رو پرت کنید می گیرم