۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

چولگی


دلم می خواهد سردم باشد ، بروم بچپم زیر پتو، با سیگارم. پلک هایم سنگینی کنند، بالش را هم پرت کنم به منتها الیه دور دست...
دلم  می خواهد همان جا بخوابم ، خواب ببینم که بیدار شدنی در کار نیست ،
صدای گنجشک نیاید ، صدای ساعت نیاید ،
دلم می خواهد سرد باشد ، مثل قدیم ها...
یخ زده بهتر است باشند  حدقه ی چشم هایم ، تا خشک شده