راه
راه
هرچه می روم تمام نمی شود
نمی خواهم هم تمام شود
نمی خواهم کلاغ کج کج برو از سر راهم بپرد
می خواهم بپر بپرش را تا ته محو شدن ببینم
فالش رفتنش قشنگ ترین اتفاق روزم است
می خواهم به پرهای سیاهش دست بزنم
شهر، مُرده...
فقط گاهی اتومبیلی رد می شود
آدمِ تویش زنده نیست
آرام آرام آرام رد می شود تا رویایم را بر هم نزند
خش خش پاییز است و شبانه ی قنوط خرمالو های چروک
و لرزش نوازشگر سرما و فریاد خفه ی سقف تهی که سیـــسَم می کند
:
"سسیـــــــــــــــــــــس ! با دقت حس کن نمناکی
قطره های بی بند و بار آسمان را که به ملایمت محلول می شوند بر خیسناکی
وجودت..."
راه از سردی ضربه های بی قرار ریشه ریشه های خیس می جوشد و
تاریکی براق می شود
به نرسیدن دل بسته ام
راه همه ی دلخوشی ام است